نویاننویان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات گل پسر

ماه یازدهم

قربون گل پسر ماهم برم که یازده ماهه شد. نفس مامان هنوزم با کمک گرفتن ار مبلا و در و دیوار راه میری. یه چهارپایه تو خونه داریم ک بعنوان واکر ازش استفاده میکنی و رو سرامیک هلش میدی و خودت باهاش راه میری اقای باهووووش. ای جون من. در هر حالتی هم باشی و من شعر بخونم یا اهنگی بشنوی شروع میکنی ب رقصیدن.  توی این ماه واسه اولین بار تابی ک خاله سمیرا بهمون داده بود رو وصل کردیم تا سوار شی. خیلی از تاب سواری لذذذذذذذت میبری عزیز دلم و بعضی وقتام روش میخوابی. توی همین ماه پسر طلای مامان فوت کردنم یاد گرفتی. مبارک مبارک. پسر من دیگه امادست ک کیک تولد یک سالگیش رو فوووووووووووووووووووووووت کنه. ای جاااااااان.  ...
5 ارديبهشت 1395

عکسای آتلیه

پسرناز مامانی نفس مامانی  وقتی ک شما 10 ماهت بود باهم رفتیم اتلیه تا عکس یادگاری بگیریم. تو این پست میخوام عکساتو بذارم تا ببینی. راستی عکسا تو آتلیه ستوده توسط خانم ستوده عزیز گرفته شدن مامانی.   الهی مامان فدای اون خنده زیبات بشه.    قربون قدت بششششم من عزیزکم     عکاس باشی مننننننننننننننن   دانشمند کوچولووووو   ای شکمو تو قابلمه چی کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   الهی که خدای مهربون شادی و نعمت بچه داشتن رو بده به همه اونایی که میخوان و همه بچه ها رو همه جا و همه وقت واسه پدر ...
12 اسفند 1394

ده ماهگی

جیگر طلای مامان ده ماهگیت مبارک. گل پسرم تاج سرم تو این ماه شروع کردی به دددددددددددددددد گفتن و ب ب ب ب ب  گفتن. اینقدرم نااااز و با احساس این کارو میکنی که میخوام بخورمت.  با انگشتا و لباتم حسسسابی سرو صدا راه میندازی و بازی میکنی الان دیگه دو تا دندون بالا درآوردی و چهرت دوست داشتنی تر شده نفسم. این دو تا دندونم از هم یه عالمه فاصله دارن و هر کسی میبینتت میگه دندونات شبیه مامان جون مریم خدا بیامرزه. هر چی خاک مامان جون بقای عمرت باشه گل من.  یاد گرفتی که کلید برق رو خاموش  و روشن کنی و به محض اینکه میذاریمت روی تخت مامان و بابایی چون کلید برق بالاش قرار گرفته و دست شما براحتی بهش م...
11 اسفند 1394

جشن دندونی

نویان داره یه دندون                       قند میخوره از قندون فرشته مهربون                             آورده براش یه دندون آش بخورین نوش جون                   آش دندونی نویان جون مامان جونی, عشق من، نفس من مبارک باشه جشن دندونیت عزیزم. بالاخره تونستیم روز اول اسفند بعد از مدتها برنامه ریزی و تدارکات واست جشن دندونی بگیریم. خاله حدیث و عمو کاوه هم چند روز قبلش اومدن پیش ما تا بهمون کمک کنن. دست گلشون درد نکنه. ایشالا تو شادیهای نیکا جونی جبران کن...
28 دی 1394

نه ماهگی

پسر عزیزتر از جونم نه ماهه شدی . مبارکه مبارکه. هووووراااااااااااااااا.  خوشکلم تو این ماه شما دیگه حسسسسابی تو چهاردست و پا رفتن اوستا شدی ولی هر وقت که خسته میشی دوباره میفتی رو زمین و ترجیح میدی که سینه خیز بری. البته ناگفته نمونه که جایی که کمک داشته باشی واسه ایستادن و راه رفتن ، این کارو به باقی حرکتات ترجیح میدی. یه جورایی مبلای خونه دیگه واسه شما شده اتوبان بهشون تکیه میدی و از این ور تا اون ور هال میری و کیف میکنی.  عاشق کنترلایی و هر کدومشونو که پیدا میکنی میگیری سمت تلویزیون و میخوای کانالا رو عوض کنی. بعضی وقتام که موفق میشی خیلی لذتبخشه برات و کلی میخندی. &nbs...
28 دی 1394

هشت ماهگی

عشقم، عمرم، نفسم، نویان من هشت ماهگیت مبارک مامانی. وااای که هر روز خوردنی تر و دوست داشتنی تر میشی. خدا رو بخاطر بودنت شکر میکنم بارها و بارها. پسری من تو این ماه دیگه کامل کامل میتونی بشینی و ازین کار حسابی کیف میکنی چون تسلط بیشتری داری روی گرفتن اشیا.   حرکت جدید بعدیت این بود که دوست داری همه چیزو بگیری و بلند شی. مبلا ، میز ناهارخوری، روروک ، میز تلویزیون و ... وقتیم که موفق میشی و سرپا می ایستی یه لبخند به پهنای صورت میزنی و پیروزیتو جشن میگیری. مامانی و بابایی هم عشق میکنیم ازین حرکتت.    خب یواش یواش داری قلمروتو بزرگتر میکنی و این ...
26 دی 1394

هفت ماهگی

گل پسرم فرشته من هفت ماهگیت مبارک. دردونه من توی این ماه شما اولین مروارید لبخندت یعنی اولین دندونتو دراوردی دقیقا روز 26 آذر . مامان داشتم به شما آب میدادم که احساس کردم یه چیزی میخوره به لیوان. چند بار لیوانو به لثه هات زدم تا تونستم بفهمم که بله پسر کوچولوی ناز من، همه وجود و زندگی من دندون درآورده. خیلی لحظه قشنگی بود مامانی و من از فرط خوشحالی گریه میکردم . یه حس عجیبی داشتم  و ازینکه شاهد بزرگ شدن میوه عشق و زندگیم بودم تو پوستم نمیگنجیدم. هیچ وقت اون روز و اون حس قشنگ رو فراموش نخواهم کرد و بخاطرش همیشه شاکر خدای مهربون هستم که اجازه میده شاهد این لحظه ها باشم و این شادیها رو با تمام وجود حس کنم.  تو این ماه ...
21 دی 1394

فقط عکس و عکس

من متعلق به همه هستم.....   آآآآآآآآخ جون حموووووووووووووم.............   من و ماشینم همین الان یهویی...........   بدون شرح.   اخه چقده من خوش تیپپپپم........   My mummy ROCKS.   و این هم DJ NOYANNN......     بفرمایین اسباب بازی خوشمززه..........   بابا نویل شدم............   یادتونه گفتم عاشق اسباب بازیامم   من وعمو کاوه جونممممم   بدون شرح بازم.................. ...
20 دی 1394

ماه ششم

زندگی من نویانم، شش ماهگیت مبارک. پسر قشنگم، زندگی مامان، توی ماه ششم زندگیت چند تا اتفاق مهم افتاد . یکیش این بود که واکسن شش ماهگیتو زدی وبرعکس واکسنای قبلی این یکی باعث شد که یه ذره تب کنی مامان جونی. ما میخواستیم اون شب نیم سالگیتو جشن بگیریم و کلی برنامه ریزی واسش کردیم و از عمو سجادم خواستیم که بیاد پیش ما ولی شما اصلا حوصله نداشتی و مدام غر میزدی. مام فقط تونستیم تند تند چند تا عکس بگیریم ازت که تو همشونم بداخلاقی . ببین.....   مامان جونی همونطور که گفتم اونشب برای اولین بار تب کرده بودی و من مجبور شدم با یه دستمال خنک تبتو پایین بیارم.  ایشالا که هیچ بچه ای هیچ جای ...
26 آبان 1394